جستجو
منو بستن

مومو

تولید کننده: افق
«مومو» همچنین به عنوان آقایان خاکستری یا مردان خاکستری شناخته می شود ، یک رمان فانتزی از مایکل انده است که در سال 1973 منتشر شد. این داستان در مورد مفهوم زمان و نحوه استفاده آن توسط انسان ها در جوامع مدرن است. این کتاب در سال 1974 برنده Deutscher Jugendliteraturpreis شد. در خرابه های یک آمفی تئاتر درست در خارج از یک شهر بی نام ، مومو زندگی می کند. یک دختر کوچک و مرموز. او بی سواد است و نمی تواند حساب کند و نمی داند چند سال دارد. وقتی از او سوال شد ، او پاسخ می دهد ، "تا آنجا که من به یاد می آورم ، من همیشه آنجا بوده ام." او در محله قابل توجه است زیرا توانایی فوق العاده گوش دادن دارد . او به سادگی در کنار مردم و گوش دادن به آنها می تواند به آنها کمک کند تا پاسخ مشکلات خود را پیدا کنند. توصیه هایی که به مردم می شود "برو مومو رو ببین!" تبدیل به یک عبارت خانگی شده است و مومو دوستان زیادی را پیدا می کند. این جو دلپذیر با ورود مردان ناشناس از بین می رود.این افراد عجیب که به شکل مردان خاکستری ، پوست خاکستری و کچلی ظاهر می شوند ، خود را به عنوان نماینده بانک Timesavings معرفی می کنند و ایده "صرفه جویی در زمان" را در میان مردم ترویج می دهند: ظاهرا می توان زمان را به بانک سپرده. پس از مواجهه با مردان خاکستری ، مردم مجبور می شوند که همه چیزهای دلپذیر خود را فراموش کنند. به تدریج نفوذ شوم مردان خاکستری بر کل شهر تأثیر می گذارد: زندگی عقیم می شود. از همه چیزهایی که اتلاف وقت در نظر گرفته به حساب می آیند محروم می شوند. مانند فعالیت های اجتماعی ، تفریح ، هنر ، تخیل یا خواب. ساختمانها و لباس ها برای همه دقیقا یکسان ساخته می شوند و ریتم زندگی سریع می شود....
قابلیت دسترسی: ناموجود
40,000 تومان
ارسال به
*
*
Shipping Method
نام
تخمین زمان ارسال
مبلغ
گزینه حمل و نقلی تعیین نشده است
معبدها و کاخ ها فرو ریخته اند، باد و باران ، سرما و گرما سنگ ها را سایر داده اند و سوراخشان کرده اند. و از آمفی تئاترهای بزرگ هم دیگر چیزی جز وایمانه باقی نمانده است. حالا بین دیوارهای سنگی درب و داغان فقط آواز یکنواخت جیرجیرک ها به گوش می رسد. طوری که انگار زمین دارد در خواب نفس میکشید. ولی بعضی از این شهرهای بزرگ و قدیمی تا امروز پابرجا مانده اند. همان طور که انتظار می رود، زندگی در این شهرها نسبت به قبل خیلی تغییر کرده است. مردم با ماشین و تراموا اینور آنور می روند، تلفن و لامپ الکتریکی دارند. با این حال اینجا و آنجا، بین ساختمان ها، هنوز چند تا سنونی، دروازه ای، دیوار فرو ریخته ای یا حتی آمفی تئاتری از آن روزهای خیلی دور باقی مانده است. و داستان مومودر چنین شهری اتفاق افتاد.

بیرون این شهر بزرگ، در حاشیه ی جنوبی اثر جایی که مزرعه ها شروع می شوند و هر چه جلوتر می روی با خانه ها و کلبه های کوچک تری روبه رو می شوی، خرابه های آمفی تئاتری کوچک به چشم می خرد. ویرانه ای که بین درختان کاج جنگلی کوچک، پنهان است. این آمفی تئاتر هم به هیچ وجه مانند تئاترهای مجلل نبود. یعنی در واقع از همان اول هم تئاتری بود برای فقیرترها. اما در عصر و زمانه ی ما، یعنی موقع شروع ماجراهای مومو، آمفی کاتر وبرانه دیگر بگویی نگویی از یادها رفته بود. فقط چند تا پروفسور متخصص عهد عتیق از وجودش خبر داشتند. اما آنها هم سراغش را نمی گرفتند. برای آنکه دیگدیری نداشت که بخواهند در موردش تحقیق کنند.
مشخصات محصولات
پدید آورندهمیشائیل انده
تعداد صفحات376
سال انتشار1398
شمارگان1500
نوبت چاپدوم
قطع کتابرقعی
شابک978-600-353-388-2
نوع جلدشومیز
مترجمکتایون سلطانی
0.0 0
نقد و بررسی خود را بنویسید بستن
*
*
  • بد
  • عالی
*
*
*